د.محمدباقر پیری بدون شک یکی از برگهای زرین تاریخ ایران، انقلاب مشروطه است که در مورد آن کتب زیادی منتشر شده و کارشناسان امر به تفصیل در مورد آن گفته و نگاشتهاند که در این مقاله نیاز به تکرار نیست. انقلاب مشروطه با اسامی افرادی چون: ستارخان، باقرخان، صور اسرافیل، ملکالمتکلمین و... عجین شده است. اگر در انقلاب مشروطه، تبریز را سمبل مقاومت و ایل بختیاری را مظهر جانفشانی برمیشمارند. اما کمتر کسی از «سردار یارمحمدخان کرماشانی» و فداکاریها و نقش بارز وی درانقلاب مشروطه چیزی میداند؛ زیرا سردار هم مثل مردمانش مظلوم واقع شدەاست. در حالی که مورخ برجستهای همچون «احمد کسروی» نقش یارمحمدخان را در مشروطه هم طراز ستارخان و باقرخان میداند. در این مقاله کوتاه تلاش بر قهرمانپروری و اسطورهسازی که عصرش به سرآمده؛ نیست. هدف روشن شدن برگی از تاریخ کردهاست. در واقع یادآوری جانشفشانیهای سردار یارمحمدخان یادآوری جانفشانی و فداکاری مردم کرد است. درانقلاب مشروطه؛ اگر نام نیک ستارخان و باقرخان در انقلاب مشروطه به نوعی قدردانی از مردم آذربایجان و تبریز است. چرا یادی از سردار یارمحمد خان نشود، که تا زنده بود هیچ آرزویی جز آزادی و نجات مردم ایران نداشت. اگر مردم آذربایجان و ایران ستارخان و باقرخان را با عنوانهای «سردار ملی» و «سالار ملی» میشناسند. چرا یارمحمدخان را با نام قهرمان ملی نشناسند؟ چرا مردم کرد خود نیز از وجود چنین مبارزی که سمبل غیرت و نقش مردمش در انقلاب مشروطه است بیخبر باشند؟ زندگینامە یارمحمدخان کرماشانی از سرداران فداکار مشروطیّت ایران در سال (1296ه.ق) در کرماشان به دنیا آمد و خواندن و نوشتن را در مکتب خانههای آن روزگار آموخت و خیلی زود در روزگار جوانی اندیشهی آزادیخواهی را در خویش پرورش داد، و در کنار آزادیخواهان بنام کرمانشاه به فعالیت آزادیخواهی پرداخت. یارمحمدخان در تبریز با شروع انقلاب مشروطیت با برادر خواندهاش «حسینخان کلاهمال» راهی تبریز شد، که در آن روزگار سنگر اول انقلاب و آزادیخواهی بود، تا به دفاع از مردم و آرمانهای آنها بپردازد. کسروی، در تاریخ مشروطه مینویسد: «تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند، یارمحمدخان کرماشانی و همراهان وی بودند». او تا آخرین روزهای جنگ با کمال صداقت و دلاوری جنگید و پس ازآن که تبریز به ناچار به واسطهی ورود قشون روس دست از جنگ کشید، این مرد شجاع به آنچه تا آن موقع کرده بود، قانع نشد و تبریز را ترک نمود و رهسپار اردوی مجاهدین که از رشت به طرف تهران به قصد سرکوب محمدعلیشاه حرکت کرده بودند، پیوست. یارمحمدخان در مدت اقامت خود در تبریز رشادت و دلیری خویش را به اثبات رسانیده بود. دکتر سلامالله جاوید، در این مورد مینویسد: «دلیری و رشادت یارمحمدخان و برادرش حسینخان در جنگ حکمآباد تبریز موجب شد انجمن ایالتی تبریز از آنها قدردانی کتبی نماید.» روزنامهی «حبلالمتین» که در «کلکتهی هند» منتشر میشد در خلال جنگهای تبریز که در ستایش رهبران جنگ مینوشت، چون نامی از یارمحمدخان نبرده بود، ستارخان نامهای به آن روزنامه نوشت و دلیریهای یارمحمدخان را یادآوری نمود. بنا به شواهد و اسناد مسلم تاریخی سردار از نظر فکری و کاردانی جنگ بسیار بر ستارخان تسلط و برتری داشت، به عنوان مثال در جنگ «اردبیل» که به دلیل عدم تعادل قوای دو طرف، مجاهدین مجبور به عقبنشینی تاکتیکی شده بودند، ستارخان حاضر به عقبنشینی نمیشود، یارمحمد خان یار وفادار او از ایستادگی بینتیجهی ستارخان به خشم آمده و او را به زور، به سوی اسبش کشاند و وی را وادار به عقبنشینی مصلحتی مینماید. افکار سیاسی یارمحمدخان بعد از این که تهران در سال (1327ه.ق) به دست مجاهدین فتح شد و محمدعلی شاه مستبد بعد از خلع، به سفارت روس پناه برد. هیأت مدیره موقت ملّی احمدمیرزا را به پادشاهی انتخاب نمود و با تشکیل مجلس دوم؛ انقلابیون ایران به دو دستهی «دمکرات» و «اعتدالی» تقسیم و دو حزب سیاسی را به وجود آوردند، که مشروطهخواهان انقلابی همچون «حیدر عمواوغلی»، «لاهوتی» و «یارمحمدخان» جذب حزب دمکرات ایران گردیدند، که خواستار ریشهکن کردن نفوذ ملوکالطوایفی و مبارزه با فئودالیزم بود. حزب دمکرات از مرام حزب سوسیال دمکرات روسیه اقتباس گرفته شده بود، امّا چون در آن زمان هنوز مسلک سوسیالیستی توسعه پیدا نکرده و عالمگیر نشده بود و مردم از آن اسم بیم داشتند، زعمای حزب از لفظ سوسیال دمکرات اجتناب نموده و به کلمهی دمکرات قناعت کردند. قیام یارمحمدخان علیه انحراف در مشروطه بعد از انحراف انقلاب مشروطه و حاکم شدن بسیاری از مستبدان قبلی در حکومت، یارمحمدخان علیه این منحرفین قیام نمود به طوری که «یحیی دولتآبادی» در کتاب «حیات یحیی» مینویسد: تقیزاده و هممسلکان حزب دمکرات وی از یارمحمدخان میخواهند که ضد حکومت تهران قیام و خواستار مشروطهی واقعی و مطالبهی افتتاح مجلس شورای ملی جدید گردد. حکومت محافظهکار به اصطلاح مشروطه که تسلیم روس و انگلیس شده بود و با نام مشروطه تمام آزادیهای به دست آمده را از میان برده بود و نه مجلس، نه حزب سیاسی، نه روزنامهای، همه را دولت تهران تعطیل کرده بود. سیاستمداران آزادیخواه را به تبعید فرستاده و میکوشید تا آخرین بقایای مجاهدان واقعی را تارومار کند. حزب دمکرات در یک حرکت انقلابی به قصد پشتیبانی و حمایت از مجاهدین، فعالیتهای وسیعی را آغاز و نسبت به بسیج و تسلیح جوانان و مردم مشروطهخواه و اعزام آنان به غرب کشور (کرماشان) جهت الحاق به اردوی یارمحمدخان اقدام نمود. در نتیجه دستهها و گروههایی در هر لباس و صنفی راه غرب کشور را پیش گرفتند، تا حول محور یارمحمدخان گردهم آیند. احمد کسروی در مورد این قیام چنین نوشته است: «بدین سان یارمحمدخان به یک کار بسیار غیرتمندانهای برخاست با آنکه در هنگام قیام، ستارخان پاشکسته به گوشهای خزیده و «نصیرخان» زیر خاک آرمیده بود و حیدر عمواوغلی از ایران بیرون رفته و تبریز آن کانون غیرت، به دست روسها افتاد و مجاهدان یک دسته جان باخته و یک دسته به خاک عثمانی گریخته بودند، یارمحمدخان غیرت نموده و درفش مشروطه برافراشت. در این زمان چشم همهی دمکراتهای انقلابی ایران، از سیاستمدار و مجاهد، به سوی کرماشان و یارمحمدخان دوخته شده بود. سرانجام کُرد گُرد سردار در مهرماه (1291ه.ش) با سپاهیان خود به قصد آزاد کردن کرماشان و تبدیل آن به کانون اصلی مقاومت و قیام علیه انحراف مشروطه، حمله نموده و میخواست طومار حکومت مستبد را که در لباس مشروطه خزیده و قصد فریب مردم را داشت، برچیند و تحولی در بنیان نظامی که با خون هزاران مجاهد غیور و دلیر در جای جای ایران شکل گرفته بود و اینک به دست همان مستبدان قبلی، غصب شده بود، ایجاد نماید. همه چیز از یک پیروزی سریع خبر میداد. حتی فرمانفرما حاکم وقت کرماشان قصد تسلیم شدن داشت. ناگاه در سنگر تیری بر سر آخرین سردار مشروطه شلیک شد و آنچه را که تا لحظهی پیش، حیات داشت و سودای رهایی میهن داشت یک باره خاموش نمود و با شهید شدن (قهرمان ملی) جنگ به نفع دولت به اصطلاح مشروطه خاتمه یافت. بدین سان نیروی مسلح مردمی که از سال (1286ه.ش) در تبریز آغاز شده بود، در کرماشان به سال (1291ه.ش) مدفون شد و با شهید شدن یارمحمدخان جنبش انقلابی مشروطیّت آخرین راه خویش را به پایان رساند و دولت محافظه کار، که ترکیبی از مرتجع و اعتدالی و اصلاحطلب بود، با سازش و رشوههایی چند که به بازماندگان استبداد قرون وسطایی داد. پایههای قدرت خویش را یک باره مستحکم ساخت و باردیگر یکی از آرزوهای مردم ایران دفن شد. منابع: 1- کشاورز، اردشیر، گردکرد، طاق بستان، 1377 کرماشان. 2- نقیپور دکتر علیاکبر، یارمحمدخان سردار مشروطه. 3- کسروی احمد، تاریخ مشروطه ایران.