رزگار روشنی پیش از هر چیز تعبیر او مبنی بر اینکه «انکار هویت کورد در ترکیه ادامه دارد»، نشانگر بیتوجهی به تحولات پیش و پس از تأسیس حزب کارگران کوردستان در باکوور-ترکیه است. اینکه به دلیل تغییرنکردن قانون اساسی، هیچ تحول جدیای رخ نداده، نادیدهگرفتن واقعیتهای امروز است. رشد رسانهها و نهادهای کوردی، تأسیس احزاب، حضور تأثیرگذار در سیاست مرکزی و مدیریت محلی و حتی اعتراف رئیسجمهور ترکیه به کشتار سیستماتیک کوردها، هرچند ناکافی و محدود، اما نشانهی عبور از مرحلهی انکار هویت و موجودیت کوردها و حرکت به سمت طرح حقوقی مطالبات کوردی در چارچوب قانون اساسی ترکیه است. همینطور قیاس وضعیت کوردها در ایران و ترکیه نیز اساساً نادرست است. ترکیه با وجود سرکوبگری، ساختاری نیمهدمکراتیک و چندحزبی دارد که به کوردها امکان مشارکت محدود سیاسی را میدهد، اما ایران نظامی ایدئولوژیک و ولایتفقیهمحور است که هر فعالیت مستقل اتنیکی را تهدیدی امنیتی میداند. مبارزهی کوردها در ایران نه صرفاً تلاشی برای احیای هویت، بلکه مقاومتی برای دستیابی به حقوق اساسی و انسانی است. به همین دلیل وضعیت کوردها در روژهلات را میتوان گامی جلوتر در قیاس با کوردها در باکوور برشمرد. آسو صالح همچنین با تأکید جزماندیشانه بر «فدرالیسم اتنیکی»، مبارزهی کوردی را به قرائتی کلاسیک و دولتمحور از «حق تعیین سرنوشت» محدود میکند و تحولات مفهومی جنبشهای معاصر کوردی را نادیده میگیرد. پروژهی «کنفدرالیسم دمکراتیک» آقای اوجالان تلاشی برای گذار از چارچوب سنتی دولت-ملتگرایی و طرح الگویی فراملی و دمکراتیک در قالب «ملت دمکراتیک» است. ادعای اینکه این دیدگاهها مطلوب دولتهای مرکزی است، سادهانگارانه و خلاف شواهدی بطور مثال چون واکنش منفی دولت دمشق به تجربهی عملی این پروژه در روژاواست. در خصوص پژاک نیز باید تأکید کرد که این حزب محصول مستقیم سرکوب ساختاری، تبعیض سیستماتیک، فقر اقتصادی و خلأهای مبارزاتی در روژهلات است و شکلگیری آن ارتباط مستقیمی با شرایط ایران دارد، نه صرفاً با تحولات ترکیه یا خوانش آقتی اوجالان از وضعیت کوردها در معادلات ترکیه. حتی اگر فرض بگیریم تحلیلات آقای اوجالان دربارهی ترکیه اشتباه باشد، مشروعیت و تداوم پژاک در ایران به پ.ک.ک وابسته نیست. تلاش آسو صالح برای پیوندزدن سرنوشت پژاک با پ.ک.ک تحلیلی مغرضانه و بیاعتنا به واقعیتهای میدانی است. در جمعبندی میتوان گفت: یادداشت ایشان نه با واقعیتهای کنونی کوردها در ترکیه همخوانی دارد و نه ارزیابی او از وضعیت کوردها در ایران بر پایهی قیاسی علمی و دقیق است. این رویکرد بیش از آنکه تحلیلی انتقادی باشد، تلاشی است برای بیاعتبار جلوهدادن پروسهی «صلح و جامعهی دموکراتیک» و کماهمیت جلوهدادن مبارزات کوردها به رهبری حزب کارگران کوردستان در ترکیه. افزون بر این، او با پیوند زدن حیات پژاک به پکک میکوشد بسترهای واقعی، تاریخی و اجتماعی شکلگیری این حزب را در روژهلات مثل همیشه را انکار کند.