17 . ڕەزبەر . 2724
ماڵەوەکتێبخانەهەواڵوتووێژوتارھێدلاینRoj- Tech

ھستی شناسی كورد..بە بھانەی فرود آمدن زنی در فضا

ھستی شناسی كورد..بە بھانەی فرود آمدن زنی در فضا
11 . خەرمانان . 2723

بدون زیر سوال بردن ابعاد انسانی علم باید گفت کە: تبیین و فهم هر حالتی از "کوردایەتی"،بدون فهم وجود و حضور آن در بستری نمادین و معرفت شناسانە ممکن نیست.درک چیزی تحت عنوان "کورد بودن"، بە هیچ وجە جدا از وجود و حضور آن در ساحت نمادین کوردی برای سوژە تصور نمیشود.بر این مبنا درک هستی شناسانەی" وجود " یک انسان کورد خارج از کوردستان بدون حضور عناصر هستی شناختی آن در کوردستان توهمی بیش نیست. ربط دادن موفقیت علمی و سیاسی یا اقتصادی یک انسان کورد در امریکا یا هر کشور دیگری کە خود سرنمون نظام سلطە و سرمایەداری و تسخیر هویت هستند بە ناسیونالیسم کوردی و ابعاد سانتی مانتال آن، بیش از انکە نمود درکی متناسب از ملت باشد تقویت توهم و انتزاعیست از بازنمود کە بە صورتی ایدئولوژیکی خود را مینمایاند. بنابراین درک نوروتئولوژیکی ناسیونالیسم کوردی و ربط دادن آن بە موفقیتهای تعدادی از کوردهای خارج از کوردستان کە حتی قادر بە تکلم بە زبان مادری خود نیز نیستند، بیشتر مسالەایست کە در حوزە شناختی قرار میگیرد تا وجود شناختی یا هویت شناسی و یا احیانا سیاسی. از این منظر نە خانم (یاسمین مقبلی) دانشمند حوزە علوم فضایی ناسا کە در بطن 150 حملە نظامی امریکا بە دیگر ملتها بودە و نە کسانیکە موفقیتهای علمی و سیاسی و اقتصادی خود را در اختیار هژمونی سرمایەداری و سلطە قرار میدهند کورد نیستند. بنیەهای هستی/معرفت شناختی اینان بیش و پیش از آنکە در راستا استمرار و اثبات هویت کوردی باشد، امتداد همان اسمیلاسیون و تجزیە هویتشان است، زیرا هژمونی نظام سلطە و بە خدمت درآمدن تحت عنوان هویتهای بی نشانی کە تنها مصرف کنندە قدرت هستند نە تولیدگر ان. خاصیت نظام سلطە و سرمایەداری همین است کە با تخلیە بنیەهای هویتی و هستی شناسی سوژە، آن را کاملا بە شکلی رباتیک در خدمت خود قرار میدهد. آنهم با اسطورە سازی از علم و قدرت و سرکوفت زدن بە بنیەهای هویتی آنان کە تمام هم و غم خود را تحت عنوان ارادە معطوف بە اختگی نمادین عرضە میکنند. یعنی شکاف میان آنچه با واسطه هستند و آنچه بصورت نمادین به اینان اقتدار و منزلت میدهد. بدین ترتیب اختگی نه به معنای از دست دادن قسمتی از بدن که برعكس مترادف با برهم کنشی با قدرتیست کە از همان ابتدا اقدام بە تخلیە و اختە کردن هویتشان کردە است با مکانیزمی کاملا فالوسیک و پاتریمونیک. از این منظر سوژه هرگز نمیتواند بطور کامل با نقش نمادینش یکی شود زیرا همواره شکافی میان تجربە او از خودش و نقاب نمادینش وجود خواهد داشت کە او هرگز قادر بە پر کردن ان نخواهد بود کە این خود بە نوعی برجستەسازی منفیت است در شکلی فانتزیک.